درس دهم) شكست انسان در بينش علمي سبب مي شود ما براي آن دريافت خود از جهان سعي نماييم حتماً بينش سيستماتيك را جانشين نماييم و اين دريافت جديد با يك نگاه توحيدي به جهان هستي همراه بوده و به اين دنيا به چشم يك واحد متصل بهم نگاه كرده و همچون علم جديد محيط زيست كل هستي را يكي بدانيم.
شه چو عجز آن طبيبـان را بديد
پا برهنه جـانب مسجد دويد
رفت مسجد سوي محراب شـد
سجده گاه از اشك شه پر آب شد
چون به خويـش آمد ز غرقاب فنا
خوش زبان بگشاد در مدح و ثنـاء
چون بر آورد از ميان جان خروش
اندر آمد بحر بخشـا يش بجوشدرس يازدهم) هر نعمت و بخششي از جانب (باريتعالي) با وسايل و امكانات ميسر مي شود و هر وقت خداوند اراده نمايد خير و لطفي در حق بشر بشود امكانات مادي و اسباب علمي فراهم مي شود پيدايش مردان و زنان نابغه و انديشمند در تاريخ يكي از الطاف بزرگ خداوند است. پس بايد بدانيم هر فكر و انديشه جديد بدنبال احتياج و ضرورت جديد ايجاد مي شود.
در ميـان گريه خوابـش در ربود
ديد در خواب او، كه پيـري رو نمود
گفت: اي شه مژده حاجاتت رواست
گر غريبي آيدت فـردا ز ماست
چون كه آيد او، حكيمي حاذق است
صادقش دان كاو امين و صادق است
در علاجش سحر مطلق را ببيـن
در مزاجش قدرت حق را ببينبود اندر منظـره شه منتظر
تا ببيـند آن چه بنمودند سرّ
ديد شخصي فاضـلي پر مايه اي
آفتابي در ميـان سـايه اي
مي رسيد از دور مانند هـلال
نيست بود و هست بر شكل خيال
نيست وش باشد خيال اندر روان
تو جهاني بر خيـالي بين روان
بر خيـالي صلحشان و جنگشان
وز خيـالي فخرشان و ننگشان
آن خيالاتي كه دام اولياست
عكس مه رويان بستان خداست
آن خيالي كه شه اندر خواب ديد
در رخ مهمـان همي آمد پديد
شه به جاي حاجبان پا پيش رفت
پيش آن مهمان غيب خويش رفت شرح دروس 10 و 11 و 12
اواخر قرن نوزدهم ، انديشه هاي ماترياليستي در مجامع فكر و انديشه جهان رونق چشمگيري يافت و نمرات آن نيز توسعه روزافزون طرد انديشه خداي گونه شدن انسان و قبول انوار حق و انسان طي چند دهه از قرن بيستم بود و جوامع پذيرفته بودند كه ما و فقط ما در جهان هستي با علم و انديشه و تكنيك جديد مي توانيم صاحبان قدرت باشيم و هيچ نيرويي جز نيروهاي طبيعت جلودار ما نيست كه آنهم به كمك ساخت ادوات و ابزار علمي قابل حل مي باشد .
در يكي دو دهه اواخر قرن بيستم كم كم انديشه هاي جستجو اسرار وجود و منبع قدرت جهان هستي ، در ميان جوامع رونق يافت بطوري كه يكي از كارگردانان بزرگ در سرزمين انديشه هاي ماترياليستي ، فيلمي ساخت به نام سكوت (اثر سرگئي باندر چوك) كه در اين فيلم سؤالات بيشماري پيرامون آينده بشر و جهان معنوي (غيرمادي) حاكم بر زندگي انسان ها مطرح شده بود .
فيلم ديگري در مغرب زمين به نام يك اوديسه فضايي (راز كيهان اثر استانلي كوبريك) ساخته شد كه با ديد ديگري تسلط ابزار ساخت انسان بروي و طرح سؤالات بيشماري در زمينه شناخت حقيقت وجود انسان را بيان نموده و اقرار نموده بود كه ما در مقابل سؤالات و مسائل بيشمار حيات همچون كودكي ناتوان بيش نيستيم . كتاب ها و مقالات بسياري نيز در زمينه معنويت حاكم بر زندگي و روابط روحي و الهي انسان ها به رشته تحرير درآمد كه اتفاقاً هر كدام با ترجمه هاي مختلف و تيتراژ بالا در كشورهاي متعدد جهان به چاپ رسيد .
انديشمند بزرگ مسلمان استاد دكتر سيد حسين نصر درباره اين بازگشت از علم زدگي به باورهاي عرفاني و قبول انوار الهي جهت رشد و تعالي انسان در كتاب دين و نظم طبيعت فصل هشتم ص 349 ، دين و قداست بخشي دوباره به طبيعت چنين مي گويد :
«حسن گيتي از جمال حق بود
هستي عالم از او صادر شود»
كنه اين سر را كند ايمان عيان
در پيام لب دين افشا شود
بايد اين حجاب را دور افكند ، حجاب غفلت و نسيان .بايد يك بار ديگر فرايادداشت كه ما كه بوديم ، كه هستيم و كه خواهيم بود .و اين عالم طبيعت چيست ؛ مكمل ، مصاحب ما ، مسكن ، چون ما ثمره امر «كُن» كماكان آن نور سپيده دمان را در خود دارد با نور سپيده دمان آفرينش . و كماكان گواه بر آن حكمت برتر ، مسكن حضور مرتبه الوهي است . بايد آن را در واقعيت قدسي اش ارج نهاد و نبايد بااين خشونت سيري ناپذير پاره پاره اش ساخت . خشونتي كه طومار حيات ما در اين دنيا بر روي زمين را ، درهم خواهد پيچيد ، اين زمين كه خداوند آن را به عنوان موطن ما كه خود بخشي از آنيم ، مقدر فرموده است . براي ارج نهادن طبيعت اول از همه بايد مبدأ همه موجودات را به ياد آورد و حقيقتي را كه اينك نهان است در درون خويش جستجو كرد .بنابراين بايد حجاب را كنار افكند و فراياد داشت كه ما كه هستيم و طبيعت چيست؛ طبيعت كه آن روز نهائي كلام آخر را خواهد گفت . بايد فراياد داشت و فراموش نكرد ، مبادا كه فرصت يادآوري را از دست بدهيم و با تخريب طبيعت ، نابودي مان شتاب گيرد .
اين سخنان و نوشته جاتي اين چنين مبين اين حقيقت است كه بشر اقرار به اشتباهات خود طي چند قرن گذشته ، دوران شكوفايي علم و تكنيك و بسط دانش توليد وسايل و امكانات فني صنعتي پزشكي و غيره ، نموده است و اينك مي خواهد با بازگشت به خويش حقايق جهان هستي را با عينك ديگري ببيند همان عينكي كه مولوي در دفتر سوم مثنوي در مقدمه چنين درباره اش نظر مي دهد .
اي ضياء الحق حسام الدين بيار
اين سوم دفتر كه سنت شد سه بار
بركشا گنجينه اسرار را
در سوم دفتر بهل اعذار را
قوتت از قوت حق مي ز هد
نه از عروقي كز حرارت مي جهد
اين چراغ شمس كو روشن بود
نه از فتيل و پنبه و روغن بود
سقف گردون كو چنين دائم بود
نه از طناب و استني قايم بود
قوت جبرئيل از مطبخ نبود
بود از ديدار خلاق ودود
همچنان اين قوت ابدال حق
هم ز حق دان نه از طعام و از طبق
جسمشان را هم ز نور اسرشته اند
تا ز روح و از ملك بگذشته اند
اين كتاب مثنوي معنوي در هزاره سوم در مركز بزرگترين توليدات صنعتي ، نظامي ، فضايي و غيره چنان طرفدار پيدا نموده كه چند سال قبل در حدود بيست ميليون نسخه ترجمه آن در امريكا به فروش رسيد و اين نشان مي دهد انسان ها چگونه بازگشت به خويش پيدا نموده و اين نوشته سرتا پا معرفت و عرفان حضرت حق با بيان كليه جنبه هاي الهي و ماورائي موجود در آن ، چگونه همه را شيفته خود ساخته .
پس اين مسئله كه شاه پابرهنه جانب مسجد دويد مقصود انداختن همه امكانات و وابستگي هاي زندگي و به سوي معنويت رفتن است حال اين معنويت اگر در كتاب مثنوي باشد يا در اشعار حافظ و سعدي و يا عرفان بودائي و هند و غيره و حتي در عرفان سرخپوستان آمريكايي .
البته با اميدواري كه جلال الدين به مردم اين عصر مي دهد ، اميد است كه خداوند توبه انسان ها را پذيرفته و با تغيير شرايط انديشه و فكر انسانها و ايجاد باورهاي جديد در ايشان، طرحي نو را ايجاد نمايد :
بيا تا گل برافشانيم و مي در ساغر اندازيم
فلك را سقف بشكافيم و طرحي نو دراندازيم
اگر غم لشكر انگيزد كه خون عاشقان ريزد
من و ساقي بهم سازيم و بنيادش براندازيم
زماني كه انسان عميقاً پشيمان مي شود و به اصل خويش بازگشت مي نمايد (توبه مي كند) در اين حال خداوند مردان و زنان بزرگ و انديشمند با ايده آل هاي سازنده و ثمربخش عنايت مي فرمايد كه آنان انسان ها را راهنمايي و هدايت نموده و مسير درست زندگي كردن در اين كره يا در كرات ديگر را به او مي آموزند .
در درس دوازدهم مولوي مي فرمايد :
بود اندر منظره شد منتظر
تا ببيند آن چه بنمودند سِرّّ
ديد شخصي فاضلي پرمايه اي
آفتابي در ميان سايه اي
مي رسيد از دور مانند هلال
نيست بود و هست بر شكل خيال
ان خيالي كه شه اندر خواب ديد
در رخ مهمان همي آمد پديد
در اينجا بحثي به نام خيال بايد مطرح شود كه جهت اين توضيح از گفتار ابن عربي در اين باره استفاده مي شود :
الف : كتاب عوالم خيال نوشته استاد دكتر ويليام چيتيك محقق ارجمند آثار ابن عربي ترجمه جناب آقاي قاسم كاكايي انتشارات هرمس چاپ اول سال 1384 از صفحه 113 عنوان: خيال
«چنان كه قبلاً ذكر شد، براي خيال مي توان سه مرتبه لحاظ كرد:
«اول: خود عالم هستي»
«دوم: عالمي واسطه در دل عالم متغير»
«ويژگي بارز خيال، تضاد ذاتي آن است. خيال را در هر مرتبه كه لحاظ كنيم، يك برزخ است كه بين دو حقيقت يا دو عالم ديگر قرار دارد و لازم است كه آن را با در نظر گرفتن اين دو، تعريف كنيم.لذا در توصيف يك صورت خيالي، هم تجربه ذهني را بايد در نظر گرفت، هم واقعيت عيني» را.ما آن صورت را هم حقيقي تلقي مي كنيم، و هم غير حقيقي، چرا كه به يك معنا، امرخاصي شهود شده است و به معناي ديگر، چنين نيست.تضاد خيال، در مرتبه كل عالم، مربوط به هر آن چيزي مي شود كه غير خداست. چرا كه جهان -يا آنچه «هستي» مي ناميم- بين وجود مطلق و عدم مطلق قرار دارد.اگر خدا را «هست» بدانيم، همين امر را، به همين معني نمي توانيم درباره عالم، قائل شويم.در نتيجه، بايد آن را «عدم» به حساب آوريم. ولي با اينحال، مي دانيم كه عالم از جنبه خاصي، داراي هستي است، وگرنه نمي توانستيم درباره آن سخني بگوييم. در نتيجه، عالم نه موجود است، نه معدوم، يا هم موجود است، و هم معدوم. به علاوه مي دانيم كه عالم درهمان حال كه غير خدا است از يك وجه، مبين خداست، چرا كه آيات خدا در آن جلوه گرند. به عبارت ديگر، عالم به يك معني، ظهور و تجلي خداست. بنابراين، شيخ آنجا كه عالم را «خيال» مي نامد، نظرش به منزلت متضاد هر آن چيزي است كه غير خداست، و نيزاين واقعيت را در نظر دارد كه عالم خدا را نشان مي دهد، درست همان طور كه تصويرآيينه حقيقت شخصي را نشان مي دهد كه به آيينه مي نگرد.خيال در معنايي دوم، عالمي است كه بين دو عالم اصلي كه خدا خلق كرده، يعني بين عالم روحاني و عالم جسماني، قرار دارد.»
با توجه به مسائل مطرح در اين صفحات ياد شده مي توان نتيجه گرفت كه :
آن خيالاتي كه شه در خواب ديد
در رخ مهمان همي آمد پديد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر