هر دو بحري آشنا آموخته
هر دو جان بي دوختن بر دوخته
در اين درس مولانا به شاگردان مي آموزد كه چگونه انسان هايي كه در بحر مواج معرفت و شناخت به شنا مي پردازند و با كلمه سبوح قدوس به عالم تجريد قدم مي گذارند همه اين واحدها و نفس ها و انسان هاي تنهاي در جهان ماده به حوزه وحدت راه مي يابند .
متحد جان هاي شيران خداست
جان گرگان و سگان از هم جداست
اين جهان وحدت كه حوزه تجرد و مستي و سرخوشي است هر گاه براي فردي پيش بيايد ناگاه همانند بابا طاهر عريان همداني مي گويد :
به دريا بنگرم دريا تو بينم
به صحرا بنگرم صحرا تو بينم
به هر جا بنگرم كوه و در و دشت
نشان از قامت رعنا تو بينم
در يكي از مباحث اين وبلاگ انشاء ا... بحثي پيرامون سيستم معرفت ايران زمين برگرفته از اشعار و كلمات بزرگان مطرح خواهد شد و در انجا اين عالم مجرد و سرمستي بيشتر مطرح خواهد شد .
به هر تقدير در اين قسمت شاه كه مقصود همان انسان جانشين خدا مي باشد به طبيب غيبي مي گويد : معشوق واقعي من آن كنيزك و آن زيبايي صورت نيست كه آن بهانه اي بيش نبوده است .
مطلوب واقعي من ورود به اين حوزه تجريد و هستي و جدا شدن از وابستگي هاي مادي بوده و تو اي طبيب همه دردها ، اي كسي كه انفاس قدسي تو درمان كننده تمام دردها مي باشد، انوار جهان معنا را بر ما بتابان . سعدي مي فرمايد :
تا خار غم عشقش آويخته بر دامان
كوته نظري باشد رفتن به گلستان ها
و يا در ادامه :
هر كس كه چنين دردي از پاي در اندازد
بايد كه فرو پوشد چشم از همه درمان ها
درباره اين درد و اين درمان و اين خار عشق در يكي از مباحث بحثي خواهد آمد .
مثالي كه براي آن طبيب غيبي مولوي مي آورد ، انسان كامل مكمل است كه انوار الوهيت حضرت دوست سر تا پاي او را فرا گرفته .در ادامه نبي اكرم را مثال آورده و در اين قسمت مثنوي تلويحاً دستگيري پيران بزرگ طريقت براي انسان هاي تنها را بيان داشته و آن را به صورت يك الگو به ما معرفي مي نمايد.شخصي را كه نام مي برد خليفه دوم است كه آن روز براي انتقام و مخالفت با اسلام نزد رسول آمد ولي بناگاه با انفاس قدسي رسول به وادي ايمان راه جست .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر