۱۲ شهریور ۱۳۸۹

درسهای مثنوی:درس پانزدهم

هر دو بحري آشنا آموخته
هر دو جان بي دوختن بر دوخته

در اين درس مولانا به شاگردان مي آموزد كه چگونه انسان هايي كه در بحر مواج معرفت و شناخت به شنا مي پردازند و با كلمه سبوح قدوس به عالم تجريد قدم مي گذارند همه اين واحدها و نفس ها و انسان هاي تنهاي در جهان ماده به حوزه وحدت راه مي يابند .

متحد جان هاي شيران خداست
جان گرگان و سگان از هم جداست

اين جهان وحدت كه حوزه تجرد و مستي و سرخوشي است هر گاه براي فردي پيش بيايد ناگاه همانند بابا طاهر عريان همداني مي گويد :

به دريا بنگرم دريا تو بينم
به صحرا بنگرم صحرا تو بينم

به هر جا بنگرم كوه و در و دشت
نشان از قامت رعنا تو بينم

در يكي از مباحث اين وبلاگ انشاء ا... بحثي پيرامون سيستم معرفت ايران زمين برگرفته از اشعار و كلمات بزرگان مطرح خواهد شد و در انجا اين عالم مجرد و سرمستي بيشتر مطرح خواهد شد .
به هر تقدير در اين قسمت شاه كه مقصود همان انسان جانشين خدا مي باشد به طبيب غيبي مي گويد :‌ معشوق واقعي من آن كنيزك و آن زيبايي صورت نيست كه آن بهانه اي بيش نبوده است .
مطلوب واقعي من ورود به اين حوزه تجريد و هستي و جدا شدن از وابستگي هاي مادي بوده و تو اي طبيب همه دردها ، اي كسي كه انفاس قدسي تو درمان كننده تمام دردها مي باشد، انوار جهان معنا را بر ما بتابان . سعدي مي فرمايد :

تا خار غم عشقش آويخته بر دامان
كوته نظري باشد رفتن به گلستان ها

و يا در ادامه :

هر كس كه چنين دردي از پاي در اندازد
بايد كه فرو پوشد چشم از همه درمان ها

درباره اين درد و اين درمان و اين خار عشق در يكي از مباحث بحثي خواهد آمد .
مثالي كه براي آن طبيب غيبي مولوي مي آورد ، انسان كامل مكمل است كه انوار الوهيت حضرت دوست سر تا پاي او را فرا گرفته .در ادامه نبي اكرم را مثال آورده و در اين قسمت مثنوي تلويحاً دستگيري پيران بزرگ طريقت براي انسان هاي تنها را بيان داشته و آن را به صورت يك الگو به ما معرفي مي نمايد.شخصي را كه نام مي برد خليفه دوم است كه آن روز براي انتقام و مخالفت با اسلام نزد رسول آمد ولي بناگاه با انفاس قدسي رسول به وادي ايمان راه جست .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر