۱۴ شهریور ۱۳۸۹

اخلاق در آراء مولانا

از خدا جوئيم توفيق ادب
بي ادب محروم گشت از فيض رب

شرحي بر انديشه هاي مولوي جلال الدين محمد رومي بلخي در اين زمينه كه اخلاق در انسان ها از فطرت و انديشه و تفكر برتر سرچشمه مي گيرد و بيان انديشه هاي مختلف فرزانگان شرقي و غربي خصوصاً كانت در اين زمينه .

مقدمه :
همانطور كه در سناريونويسي مولانا در حكايت چغز و موش در اين مجموعه رومی نامه قبلاً آمده ، جسم ما پس از ارتباط با جان در كناره جهان معنا ، به يك دنياي جديد گام نهاد، كه در اين زندگي جديد زيربناهاي تازه اي در عقل و انديشه ، احساس و عشق ، شادي و سرمشتي برايش فراهم آمد .

نرد دل با همدگر مي باختند
و از وساوس سينه مي پرداختند

يا آن طور كه در ديوان شمس مي فرمايد :‌

اين خانه كه پيوسته در آن جنگ و چغانه است
از خواجه بپرسيد كه اين خانه چه خانه است

با بيان توضيحات نسبتاً مفصلي در مطالب پيش رو سعي مي شود اين مطلب بيشتر روشن گردد خصوصاً براي پژوهشگران در آثار مولوي .
ارتباط آن قورباغه آبي (چغز) با موش كه همين وجودي است كه همه ،‌ آن را تجربه نموده و صبح تا شب با آن و با خواسته ها و خواهش هاي آن دست و پنجه نرم مي نمايند ، براي فهم بيشتر با بيان يك مثال از دنياي مجازي كامپيوتر آن را تشريح مي نمائيم . نفس ما كه همان وجود مجرد و من هر كس مي باشد از دنياي واقعيت ها و جهان معنا (چغز) با داشتن يك ارتباط بسيار ظريف و محكم جان در جهان مجازي ماده و اجسام با موش (جسم) همه روزه مشغول يك بازي كامپيوتري است .
جديدترين بازي هاي رايانه اي براي كاربران امروز بدين طريق مي باشد كه كاربر در خارج جهان مجازي نشسته و با مثلاً يك موش داخل جهان مجازي مشغول بازي مي شود . البته دست كاربر داخل صفحه مانيتور همراه با آن موش ديده مي شود و همه فعاليت هاي آن به نظر واقعي و صحيح مي رسد در حالي كه چنين نيست . پس نفس يك وجود مجرد واقعي با جسم در ارتباط است و اين جسم براي وي زمينه ايست جهت اعمال كارهاي مادي و بسط انديشه و تعقل و نمايش اراده و تصميم¬گيري هاي روزانه ، چه بدون اين جسم مجازي هر گونه انديشه و اراده اي بي معنا است .وابستگي اين من به جسم از اسرار و عظمت هاي خلقت است و كشف آن براي هيچ كس مقدور نيست .

برخانه منه دست كه اين خانه طلسم است
با خواجه مگوئيد كه او مست شبانه است

يا در حكايت چغز و موش مي فرمايد :‌

لوح محفوظست پيشاني يار
راز كونينش نمايد آشكار

و هدف اين همراهي و همگامي چنين بيان مي شود :

في الجمله هر آن كس كه در اين خانه رهي يافت
سلطان زمين است و سليمان زمانه است

البته گاهي چنان دنياي مجازي اين من مجرد را فريفته خود مي سازد كه اين من تنها و تنها به فكر رضايت موش در جمع آوري سكه و اعمال قدرت هاي جسم در دنياي مجازي و لذت¬هاي بدن خاكي مي شود و اين همان زماني است كه مولوي در حكايت چغز و موش مي فرمايد كلاغي موش را به هوا برد و به دنبال آن اين چغز از درون آب به هوا كشيده شد و سبب تعجب همگان گرديد .

چشم باز و گوش باز و اين عمي
حيرتم از چشم بندي خدا

در اين نوشته مطلب را بدينجا خواهيم رسانيد كه رعايت اخلاق و ادب و احساس مسئوليت صرفاً يك مطلب دروني بوده و دستورالعمل هاي مذهبي و خدايي زماني مؤثر مي باشند كه انسان خود قبلاً رفتار خويش را بر اساس انوار درون و به كمك عقل و انديشه بهبودي بخشيده و مسير مستقيم را خود برگزيده باشد .آنجا كه مي فرمايد كتاب هاي آسماني زماني هدايت كننده مي باشند كه انسان خود راه مستقيم را انتخاب كرده باشد .

۱۲ شهریور ۱۳۸۹

درسهای مثنوی:درس پانزدهم

هر دو بحري آشنا آموخته
هر دو جان بي دوختن بر دوخته

در اين درس مولانا به شاگردان مي آموزد كه چگونه انسان هايي كه در بحر مواج معرفت و شناخت به شنا مي پردازند و با كلمه سبوح قدوس به عالم تجريد قدم مي گذارند همه اين واحدها و نفس ها و انسان هاي تنهاي در جهان ماده به حوزه وحدت راه مي يابند .

متحد جان هاي شيران خداست
جان گرگان و سگان از هم جداست

اين جهان وحدت كه حوزه تجرد و مستي و سرخوشي است هر گاه براي فردي پيش بيايد ناگاه همانند بابا طاهر عريان همداني مي گويد :

به دريا بنگرم دريا تو بينم
به صحرا بنگرم صحرا تو بينم

به هر جا بنگرم كوه و در و دشت
نشان از قامت رعنا تو بينم

در يكي از مباحث اين وبلاگ انشاء ا... بحثي پيرامون سيستم معرفت ايران زمين برگرفته از اشعار و كلمات بزرگان مطرح خواهد شد و در انجا اين عالم مجرد و سرمستي بيشتر مطرح خواهد شد .
به هر تقدير در اين قسمت شاه كه مقصود همان انسان جانشين خدا مي باشد به طبيب غيبي مي گويد :‌ معشوق واقعي من آن كنيزك و آن زيبايي صورت نيست كه آن بهانه اي بيش نبوده است .
مطلوب واقعي من ورود به اين حوزه تجريد و هستي و جدا شدن از وابستگي هاي مادي بوده و تو اي طبيب همه دردها ، اي كسي كه انفاس قدسي تو درمان كننده تمام دردها مي باشد، انوار جهان معنا را بر ما بتابان . سعدي مي فرمايد :

تا خار غم عشقش آويخته بر دامان
كوته نظري باشد رفتن به گلستان ها

و يا در ادامه :

هر كس كه چنين دردي از پاي در اندازد
بايد كه فرو پوشد چشم از همه درمان ها

درباره اين درد و اين درمان و اين خار عشق در يكي از مباحث بحثي خواهد آمد .
مثالي كه براي آن طبيب غيبي مولوي مي آورد ، انسان كامل مكمل است كه انوار الوهيت حضرت دوست سر تا پاي او را فرا گرفته .در ادامه نبي اكرم را مثال آورده و در اين قسمت مثنوي تلويحاً دستگيري پيران بزرگ طريقت براي انسان هاي تنها را بيان داشته و آن را به صورت يك الگو به ما معرفي مي نمايد.شخصي را كه نام مي برد خليفه دوم است كه آن روز براي انتقام و مخالفت با اسلام نزد رسول آمد ولي بناگاه با انفاس قدسي رسول به وادي ايمان راه جست .

درسهای مثنوی:درس چهاردهم

  ادب در فرهنگ مثنوي بسيار فراگير بوده به طوري كه تا بالاترين مراحل خلقت كه نيروهاي لايزال و عامل جهان مادي و معنوي مي باشند (ملائكه) را نيز شامل مي شود. در يك نمونه مائده آسماني را براي امت حضرت موسي بيان مي دارد كه با بي‌ادبي قوم اين نعمت بزرگ آسماني قطع مي شود. بار ديگر در اين حكايت مثنوي ثمره عدم بينش سيستماتيك را در جهان هستي بسان آتش زدن در همه آفاق مي داند.يك مثال از طرفداران حضرت موسي براي درك اين مفهوم:

از خـدا جوئيـم توفيق ادب
بي ادب محروم گشت از لطف رب

بي ادب تنهـا نه خود را داشت بد
بلكه آتش در همـه آفـاق زد

مائده از آسمـان در مي رسيـد
بي شري و بيـع و بي گفت و شنيـد

در ميـان قوم موسي چنـد كس
بي ادب گفتند كو سير و عـدس

شرح درس:مولانا براي ورود و قبولي در جهان معنا يك كلمه اي به كار مي برد كه مفهوم آن با معناي امروز كاملاً متفاوت است . در زبان فارسي كلمه مودب و Polite و با ادب ، به شخصي گفته مي شود كه در كلام و رفتار اجتماعي براي ديگران ارزشي قائل شود و از هر گونه پرخاش و توهين يا كلمات سبك به ديگران مبرا باشد .
اما مثنوي ادب را با يك معني عمومي و فراگير به منظور مقدمه و صول هر فرد به جهان معرفت و سلوك مي داند كه يك نوع ويزا و اجازه ورود به ماوراء و دنياي مجردات است .
در مباحث محاسبه و مراقبه در كتاب هاي دستورالعمل ورود به جهان معنا ، براي دستيابي به هفت شهر عشق يا همان هفت وادي فنا ـ بقا ، دستورات مفصل و پيچيده اي بيان شده ، اينجا نيز مولانا شرط ورود به هفت وادي را قبل از عشق و طلب ، ادب مي داند .مثنوي افراد بي¬ادب را محروم از لطف رب مي داند .
لطف يكي نوع ظرافت و بخشش و كرم معنوي حضرت دوست مي باشد كه تنها شامل حال انسان هاي باادب مي شود .

ما در پياله عكس رخ يار ديده ايم
اي بي خبر ز لذت شرب مدام ما

حافظ در اين مقام و با رعايت مقام ادب به ساحت قدس ربوبي وارد مي شود ، يار را ملاقات مي كند ، از شراب تجريد و بريدن از وابستگي هاي مادي و وصول به جهان معنا ، سيراب و سرمست شده و به دنياي فنا كه همان بقاي نفس مي باشد گام مي گذارد .
انسان هاي بي ادب ، آنان كه فطريات خود را نديده گرفته و دائماً اعمالي برخلاف خلقت پاك خويش انجام مي دهند ، با اين كار درون خود را تخريب كرده و به آتش مي كشند و همين درون ما چون به قول نويسنده كتاب جهان هولوگرافيك همه جهان را شامل مي شود ، پس همه آفاق را به آتش مي كشد .
در مبحث نتايج اعمال خلاف فطرت ، مي توان اين مطلب را اضافه نمود كه :
1 ـ اعمال ما حتماً و قطعاً جمع مي شود و بر ما ارائه مي شود چرا ؟ به دليل اينكه ما در وجود خودمان نفس سرزنش گر (نفس لوامه) داريم و هر انساني در ابتدا مسير خلاف دچار اين تشويش و پشيماني و اضطراب از كار بد ، در خود خواهد داشت .
2 ـ جمع شدن همه كارها چه ريز و چه درشت حتمي است ، چرا ؟ زيرا هر انساني يك تشخص و يك باركد و يك كلمه رمزي دارد كه مخصوص اوست . براي همه ما كارت انساني با يك شماره مخصوص به خودمان صادر مي شود .
اين باركد در علم كارآگاهي (در حدود 100 سال قبل) با انگشت نگاري كشف شد و در علم پزشكي امروز با دي ان اي (DNA) و ويژگي هاي چشم و ديگر اعضاء در هر فرد به خصوصي ، مشخص و معين مي باشد .پس حتماً كارهاي ما سرانجام برملا مي شود ، و براي هر كس كليه اعمالش به نام خودش و با ارائه كلمه رمز انسان توسط طبيعت ، جمع آوري و ارائه مي شود .
در زمينه شناخت بازگشت اعمال در مثنوي مباحث مفصلي بيان شده است كه اميد است در وبلاگ هاي اين نوشته بيايد و نشان داده شود كه عقايد مولانا در اين زمينه چيست ؟
براي نشان دادن گستاخي و بي ادبي و عدم رعايت نعمت شكر ، دو نمونه تاريخي از قوم حضرت موسي و حضرت عيسي بيان مي نمايد .بر اساس اين شرح ، نعمت هاي بزرگ خداوند توسط قوم اين دو رسول بزرگوار ناديده گرفته شد و سرانجام آن سرگرداني و از دست دادن نعمت ها بود .آري ، ملت هايي كه قدر نعمت هاي خود را دانسته و از آن استفاده بهينه نموده و در مسير اين بهره¬برداري علم و شعور و تحقيق و دانش خود را به كار برند ، در مسير سعادت (ولو نسبي) گام برداشته و افرادشان از رفاه نسبي برخوردار مي شوند و بر عكس .

دست بگشاد و كنار رانش گرفت
همچون عشق اندر دل و جانش گرفت

در اين قسمت مجدداً دوستي و ارتباط دو روح به نحو زيبايي بيان و اين دوستي به ما جواب هر سؤالي را مي دهد ، حل شدن مشكل را از اين مسير مي داند ، ترجمان آنچه درون انسان قرار دارد و نجات و رهابخشي هر كس كه در سختي هاي زندگي گرفتار شده .
در بيت بعد مي فرمايد و گرنه گستاخي و بي باكي در زمينه بهره بردن از منابع طبيعي و محيط زيست سبب تاريكي روابط اقتصادي و ايجاد غم و غصه هاي فراوان در اثر تخريب فضاي زندگي انسان مي شود .
سپس در دنباله اين بيت مي گويد :
در جوامعي كه ايثار و بخشش افراد جامعه به يكديگر كم شده و سعي نمي شود كه همه افراد جامعه با يكديگر حالت همكاري و كمك و راهنمايي داشته باشند ، كه البته اين وضع مولود رفتار نامطلوب مديريت آن جامعه مي باشد ، در اين حالت پيشرفت اقتصادي و توسعه مادي جامعه در زمينه هاي مختلف فرهنگي ، اجتماعي ، بهداشتي ، رفاهي و غيره متوقف شده و همچون زميني كه دچار خشكسالي شده باشد بي ثمر و بدون هيچگونه محصولي مي شود .
و در قسمت دوم مي فرمايد جوامعي كه در اثر اين كمبودها و توقف توسعه اقتصادي در آن ، تجاوز به حريم اقتصادي ـ حقوقي ديگران انجام مي شود در اين جامعه نيز شاهد بروز ناهنجاري ها و روان پريشي ها و عقده هاي مختلف خواهيم بود . اين يك اصل مسلم اجتماعي است البته اين تجاوز به محيط اجتماعي زندگي مي تواند عوارض نامطلوب در محيط زيست و طبيعت زيباي اطراف داشته باشد .

زان گدا رویان نادیده ز آز
آن در رحمت بريشان شد فراز

ابر برنايد پي منع زكات
وز زنا افتد و با اندر جهات

هر چه آيد بر تو از ظلمات و غم
آن ز بي بالي و گستاخيت هم

در اين درس مولانا مطلب مهم اجتماعي ـ اقتصادي را بيان مي كند . بايد قبلاً با كلمات و لغاتي كه مثنوي در اين ابيات استفاده نموده آشنا گشت .
ابر مقصود بهبودي اقتصادي و پيشرفت مادي در يك جامعه مي باشد ، زكات همه آنچه را كه افراد جامعه از دارايي هاي خود اعم از ثروت ، تجربه ، آگاهي هاي علمي دارند مي باشد ، زنا مفهوم عام بوده و به معناي هر گونه تجاوز در زمينه حقوقي ـ اجتماعي ـ مادي و غيره به ديگران است :‌
و با يك مفهوم عمومي براي عقده هاي رواني و ناهنجاري هاي اجتماعي است . البته همانطور كه بيان شد هر گونه تجاوز مي تواند نتيجه آن تجاوز به محيط طبيعي زندگي را نيز در پي داشته باشد .