مقدمه :
براي بيان زبان سهل و متمنع عرفان خصوصاً وقتي با زبان خاص مثنوي بيان شود كاري بس مشكل در پيش است و مستشرق بزرگ فرانسوي پرفسور هانري كربن در مقدمه كتاب شطحيات مي گويد براي شرح متن شطحيات كاري بس مشكل و دشوار است .
در اين جزوه سعي مي شود زبان سينمايي مثنوي كه زباني است شناخته شده براي نسل امروز ، عرفان مولوي بيان و تشريح مي گردد .
در زبان سينمايي با شرح پلان هاي مختلف و بيان سكانس ها و فلاش بك هاي متعددي نشان مي دهيم چگونه مثنوي با اين زبان عرفان را توضيح مي دهد . اما ببينيم زبان سينما با زبان ادبيات چه تفاوت هايي دارد ؟
سينما و ادبيات دو زبان متفاوت هستند كه مشخصه سينما تصوير و مشخصه ادبيات نوشتار است . ادبيات از طريق نوشته و كلام و يك منطق عقلاني و فكري با خواننده خود ارتباط برقرار مي كند در حالي كه اين ارتباط در سينما از طريق تصوير و به كمك رابطه حسي و آني صورت مي گيرد .
شالوده سينما بر سيستم علائم تصويري پيريزي شده است و با آن سيستم نوشتاري معيني كه رمان به كار مي برد كلي فرق مي كند .
فيلمساز در اين كار خود قادر است در هر لحظه اي كه مناسب بداند از نشان دادن يك تصوير به سراغ نمايش تصوير ديگر رود و ...
دوربين علاوه بر نشان دادن جزئيات صحنه و بازي هنرپيشه اين قدرت را دارد كه با حركت از محلي به محل ديگر چشمانداز گسترده اي در برابر ديدگان تماشاگران فيلم قرار دهد و با نيروي خلاقه احساس مربوط به چهره بازيگران و جزئيات مربوط به بازي آنها و صحنه ها و اشياي درون آن صحنه ها را آشكار سازد .
شرح مختصري از طريقه كوتاه كردن رمان براي فيلم : تلخيص در اصطلاح يعني خلاصه كردن و منظور از تلخيص يك رمان يا يك نمايشنامه ، بيان مطالب اصلي و رويدادهاي مهم آن در مناسبترين شكل و زمان ممكن خود است .
تلخيص براي خود داراي مراحل و ترتيبي است كه در اينجا فهرستوار به آنچه در هر تلخيص بايد صورت گيرد اشاره مي كنيم :
مراحل تلخيص :
1 ـ مشخص كردن هدف تلخيص
2 ـ مشخص كردن پيام داستان
3 ـ تعيين موضوع و شخصيت هاي اصلي داستان
4 ـ تعيين رويدادها و فرازهاي اصلي داستان
5 ـ پيوند فرازها
6 ـ پيراستن حواشي داستان
7 ـ بيان نتيجه و پايان داستان [1]
با توجه به توضيحات فوق ، طي پلان هاي آينده كه از يكي از داستان هاي مثنوي در دفتر اول اقتباس گرديده جزئيات يك باور و پذيرش ريزهكاري هاي سلوك الي الله در كتاب شريف مثنوي نشان داده مي شود كه به منظور آشنايي با دنياي وسيع و پررمز و راز عرفان به شكل سناريو سينمايي بيان گرديده است تا ضمن تلخيص يك داستان ، با زبان تصويري سينما بهترين و مفيدترين نتيجه از بيان يك داستان به دست آيد .
در لوكيشن (Location) اين سناريو كه در يك صحنه نبرد و جنگ تن به تن ميان دو پهلوان اتفاق مي افتد ـ به خواننده شرح جزئيات چگونگي وصول به راه سلوك و عرفان را با فلاش بك به تاريخ گذشته انسان و بيان اتفاقات مهم جهان ، ارائه مي كند .
در اين پلان ها آن چه لازمه آموزش يك سالك مي باشد با هنر تصويرسازي مثنوي بيان مي شود و در فلاش بك ها اين آموزش كه با زبان حكايات مذهبي و ديني از كتاب آسماني توضيح داده شده است تشريح گرديد .
اگر انسان را همان گونه كه مثنوي مي گويد آميزه اي از جسم مادي ، جان معنوي بدانيم ، هنگامي كه ارتباط اين دو با يكديگر به نحو مطلوب فراهم شود در آن وقت آئينه تمام نماي خالق گشته و مي توانند همه اسرار خلقت را برملا نمايند يعني انسان خليفه خداوند در اين حالت همان بيان مثنوي پيش مي آيد كه مي فرمايد :
در سه گز قالب كه دادش وانمود آنچه در الواح و در ارواح بود
ياد دادش لوح محفوظ وجود
تا بدانست آنچه در الواح بود
پس براي دست يازيدن بدين مقام مراحلي از اعمال وكردار انسان بايد انجام شود كه در نتيجه بتوان به مراحل بالا و بالاتر رسيد يعني يك صعود به درجات عالي بايد طي نمود .
مثنوي در حكايت هاي مختلفي انسان را بسان ني دانسته كه از نيستان اصلي به دور افتاده ، توضيح مي دهد كه چگونه اين مراحل بازگشت به نيستان قابل وصول مي باشد .
در داستاني كه اينك جهت خوانندگان به صورت يك سناريو و فيلم تا حدودي توضيح داده مي شود كه چگونه يك حركت كوچك در زندگي و در مسير زندگي مادي براي انسان عظمت و جاودانگي به همراه خواهد داشت .
در اين حكايت مثنوي كه به صورت تصويرسازي بيان شده ، مراحل سخت رستگاري را در گذشتن از خود و فراموشي اين توجه به خويشتن و بر قله هاي مروت و فتوت و آن گاه ولايت دوست رسيدن مي داند .
در صحنه آرايي هاي مثنوي كمال انسان را در پهنه وسيع اراده انسان و تصميم گيري هاي ما در لحظه لحظه زندگي مي داند و براي رسيدن نشان مي دهد چه گونه مي توان يك انسان كامل شد و نمونه اعلاي اين انسان كيست و چگونه و با چه از خود گذشتنهايي به اين مرحله مي توان رسيد.
در فلاش بك ها حكايت هاي بسيار از پيامبران گذشته و سرنوشت امت هايشان و جزئيات آن زيان كاري قوم و نحوه چگونگي خوددداري از اين خسران بيان گرديده است .
پهلوان صاحب نام مقابل چون از مؤمنين ديانت موسي (ع) بوده لذا مثال هاي ارائه شده از سرنوشت قوم بني اسرائيل مي باشد . ذيلاً مراحل اين رسيدن به معرفت بيان مي شود .
1 ـ مقدمه ورود به داستان ـ دو اصل تفكيكناپذير از هر معرفت و عشق به جهان معنويت و انوار الهي ، كه براي انسان از ضروريات است . (خلوص و دوري از دغل و ريا)
2 ـ سكانس اول شرح يك نبرد ميان پهلوان مثنوي و پهلواني از پهلوانان زمان است .
اين نبرد با پيروزي قهرمان مثنوي پايان مي يابد و حال بايد براي تكميل پيروزي و هزيمت سپاه آن پهلوان ، به سرعت او را از ميان برد والا نبرد نيمه تمام مي ماند .
3 ـ پهلوان شكست خورده براي رهايي از ننگ شكست عملي كودكانه و دور از شأن پهلواني انجام داد تا شايد افزايش خشم پهلوان پيروز را فراهم نموده و زودتر از ننگ شكست و اين زندگي سراسر خفت كه گرفتار آن شده خلاص يابد .
4 ـ اين كار ابلهانه پهلوان شكست خورده نتيجه معكوس بر جاي مي گذارد به اين معنا كه قهرمان پيروز ميدان درست در لحظه اي كه بايد جان اين شكست خورده را با شمشير بگيرد به ناگاه شمشير را به دور مي اندازد و از خون اين پهلوان مي گذرد . يك گذشت بي محل و بدون منطق در جنگ ، نبردي كه پيروزي بر حريف ومعدوم نمودن وي حرف اول را مي زند . اين حيرت در سكانس بعد از زبان مبارز شكست خورده بيان مي شود به صورت يك گفتمان سينمايي ، يعني مكالمه اي كه در آن علت ها و انگيزه ها و دلايل مختلفي را از زبان وي بيان مي كند كه تا پايان داستان ،اين اعتراضات و پاسخ به اشكالات مطرح شده ادامه دارد .
5 ـ در اين سكانس كه شامل يك گفتمان سينمايي است ، پهلوان مغلوب زبان به اعتراض گشوده و در حالي كه سرتاسر وجودش مملو از سؤال گرديده از قهرمان داستان مي پرسد كه اين سؤالات را برايم توضيح فرما :
گفت اگر تيغ افراشتي چرا به ناگاه افكندي ؟
آيا بهتر از اين پيكار و پيروزي بر من چه پديده اي نظرت را به خود جلب نمود كه اين پيكار سرنوشتساز را به ناگاه فراموش نمودي . گفت آيا چه ديدي كه اين گونه خشمت فرو نشست يعني هنگامي كه خشم چون يك رعد و برق مهيب در وجود انسان شراره مي زند.
عاملي اين صاعقه را فرو نشاند ؟
تصور ديگر آن است كه آيا بهتر از اين نبرد تصوير ديگري در قلب و ذهن تو پديد آمد كه نتيجه آن پديدار شدن شعله عشق و دوستي و محبت و ايمان در قلب من بود . يا آنچه ديدي آيا بهتر از اين هستي و اين جهان با عظمت بود كه آن ديدار از جان هم بهتر بود و به من جان بخشيد يعني رهانيدن من از مرگ و بخشيدن دوباره زندگي به من كه نتيجه آن ديدن يك حقيقتي فراتر از همه وجود و هستي باشد .
با توجه به توضيحات فوق اينك در دنباله اين داستان به صورت پلان بندي و سكانسبندي جهت اطلاع خوانندگان و همراه با توضيحاتي در انتهاي اين جزوه تقديم مي شود.
[1] ـ نقل از كتاب اقتباس براي فيلمنامه نوشته آقاي محمد خيري سال 84 انتشارات سروش ، صفحه 66 ذيل تيتر ويژگي هاي زبان سينما و زبان ادبيات .