۱۶ فروردین ۱۳۸۹

پلانهای سینمایی مثنوی:پلان چهارم تا ششم


پلان چهارم :
 هر دو را دل از تلاقي متّسع
 همدگر را قصه­خوان و مستمع
اين وحدت و يكي شدن سبب مي شود  هر دو دلهايشان گشاده گردد و اين شرح صدر و انبساط نتيجه­اش شنيدن قصه از طرف ديگر بود . موش حكايتي داشت در خاك و به تكامل رسيدن او مراحلي مادي را طي نموده بود ، از طرف ديگر آن چغز نيز ماجراهايي بسيار شنيدني از فضاهاي وسيع معنويت و جهاني كه آن را با كلمه آب بيان مي نمايد در خاطر داشت كه هر دو ماجرا براي طرف ديگر شنيدني و جالب توجه بود .
عرشه علي الماء ـ تخت سلطنت جاوداني حق بر آب نهاده شده(قرآن مجيد)
كلمه آب در اينجا جهان معنوي و دنياي خارج از ماده مي باشد .

پلان پنجم :
رازگويان با زبان و بي­زبان
الجماعه رحمه را تأويل دان
اين پيوند سبب بيان اسرار وجودي هر يك از آن ها مي كرديد يعني آن چه با منطق زبان و يا احساس و انديشه بين آن دو رد و بدل مي گرديد . نتيجه اين پيوند البته اين تبادل اسرار فيمابين همچون رحمتي كه از جانب دوست براي هر جماعتي تعيين شده است ،‌ مي باشد و اين همان تأويل حديث الجماعه رحمت مي باشد .تبادل اسرار دو موجود خود رحمتي است براي اين جمع ، اما چرا اين تبادل رحمت به حساب مي آيد .
زماني كه يك موجود در ارتباط با موجودي ديگر اسرار آن را در مي يابد به صورت كلامي يا به شكل امواج متبادل شده و در اين وضع تكامل و پيشرفت در جهت كسب اطلاعات و ريزه­كاري هاي طرف مقابل ، به حساب مي آيد ، اين يك رحمت است .بدين لحاظ اين عصر كه قرن اطلاعات و ارتباطات مي باشد مي توان گفت رحمت حضرت دوست به شكل فناوري و تسخير فضاهاي دوردست براي انسان شكل پذيرفته .


پلان ششم :
آن اشر چون جفت آن شاد آمدي
 پنج ساله قصه اش ياد آمدي
موش كه موجود خودبين و ضعيفي بود در ارتباط با وجود معنوي چغز ، همان كه در آب زندگي مي كرد و  وجودي شاد و سرحال و پر انبساط داشت ، داستان هاي زندگي قديمش برايش زنده مي گشت و تمام آن خاطرات براي او مجدداً تكرار مي شد.
مرد عارفي در آمريكا زندگي مي كرد كه شاگردان زيادي داشت ، يك از شاگردانش نقل مي كرد  كه در يك تمركز استاد بزرگ به آ ن جا رسيده بود كه در حدود 12 هزار سال پيش جسم مادي خود را  به صورت يك كرم در درياچه اي در آفريقا ديده است ، كه اين  يافتن نتيجه تمركز جسم و جان مي باشد  .
البته اين يافتن جسم مادي و ذرات وجود خود هرگز نبايد با تناسخ اشتباه شود چه تناسخ انتقال شخصيت انساني است كه هرگز نمي تواند بر اساس اصل شخصيت انسان صحيح تصور شود ولي انتقال ذرات وجود همان شبهه آكل و ماكولي مي باشد كه در گفته هاي فلسفي از آن ذكري به ميان آمده است.
جمله عالم آكل و ماكول دان 
باقيان را مقبل و مقبول دان
در اين پلان ارتباط دو موجود خاكي و آبي ،نمود ه شده است . اولي موجودي خودبين و با  ديدي محدود و فقيرانه . دومي موجودي شاد و سرمست از امواج معنوي و سرور عاشقانه ،سبب يك سنتز ميگردد كه آن با به ياد آوردن قصه هاي گذشته اين وجود خاكي پي به تاريخ قبلي خويش ببرد . اين جسم مادي از اولين انفجار بزرگ و تشكيل سياه چاله ها و كهكشانها ي عظيم و پيدا شدن منظومه هاي بيشمار و بالاخره تشكيل منظومه شمسي و سرد شدن سطح كره زمين و سرانجام ايجاد و خلق موجودات مختلف اعم از گياه و حيوان كه ابتدا در آب بسر مي برند و سپس كم كم به خشكي منتقل شدند و تكامل حيوانات و نباتات و آماده شدن بستر كره زمين براي زندگي اين موجود چهار پا پستاندار جونده خاكي ،‌همه و همه يك مرحله اي بود كه اين زوج تركيب شده آنرا در مي يابد. از دو طريق به كشف اين مراحل نائل مي شود:اول از طريق يافتن علم ديرينه شناسي و فيزيك مطالعه كه در ستاره ها و كواكب و منظومه ها .....
دوم به كمك تمركز و يافتن مراحل تكامل جسم از طريق يكي شدن با عنصر معنوي و نفوذ  در بعد چهارم زمان .
 اين سيستم يكي‌ازطرق يافتن گذشته و آينده مي باشد كه امروزه با كمك از آموزشهاي متديك مديتشين و ديگر روشهاي تمركزي كه در هندوستان و اروپا و آمريكا متداول شده انجام مي شود . براي آشنائي با اين بعد از وجود انسان با مطالعه كتاب جهان هولوگرافيك مي توان همانطور كه مثنوي گفته با آن آشنا گرديد :
در سه گز قالب كه دادش وانمود                                                                                                                                                     آنچه در الواح و در ارواح بود
ياد دادش لوح محفوظ وجود                                                                                                                                                                          تا بدانست آنچه در الواح بود
پس در اين پلان ارتباط اين دو عنصر مادي و معنوي سبب يك جهش علمي،عقلي،عرفاني و بالاخره بسوي او رفتن اين موجود مركب ميشود .به زبان ديگر از تز و آنتي تز موجودي بوجود مي آيد كه سنتز است يعني به هيچكدام از آن دو شبيه نمي باشد.اين موجود مي تواند پي به اسماء الهي ببرد ، قادر است در بعد زمان حركت كند و بالاخره قدرت آن را دارد كه با كشف روابط علمي و علت و معلولي جهان از نيروهاي جاذبه براحتي گذشته و جهانهاي دور راكشف نمايد .( شما نمي توانيد بركل جهان تسلط يابيد الاّ با يافتن قدرت الهي )پس در اين پلان مي توان با عظمت هاي جهانهاي كشف شده بوسيله اين موجود خاكي آشنا گرديد . 

درسهای مثنوی:درس سیزدهم



درس سيزدهم) ارتباط دو روح را مثنوي به بهترين نحو بيان مي دارد چگونه مي توان اين يكي شدن دو انسان را برشمرد و اتصال زواياي روان آندو را تصور كرد. البته اين همان حالتي است كه خود مولوي در ديدار شمس پيدا نمود، آري متحد جانهاي مردان خداست.
هر دو بحري آشنا آموختـه
هر دو جان بي دوختن بر دوخته
گفت معشوقم تو بودستي نه آن
ليك كار ازكار خيزد در جهان
شرح درس:براي آشنايي با اين يكي شدن دو روح ، از مثنوي دفتر ششم داستان چغز (قورباغه آبي) و موش چند بيت نقل مي نمائيم :
هر دو تن مربوط ميقاتي شدند
هر صباحي گوشه­يي مي آمدند
نرد دل با همدگر مي باختند
از وساوس سينه مي پرداختند
هر دو را دل از تلاقي متّسع           
همدگر را قصه خوان و مستمع
راز گويان با زبان و بي­زبان
الجماعه رحمه را تأويل دان
پس اين همبستگي دو روح كه با توجه به مطالب گفته شده و قبلي در جهان خيال (به قول ابن عربي) انجام مي شود سبب يكي شدن و پيوست آن دو مي گردد كه تنها كساني مي توانند آن را بازگو كنند كه خود آن را چشيده باشند .